- ناخویشتن شناس (دَ)
که حد خود نگاه ندارد. که حد خود نشناسد. بی ادب. گستاخ. که اندازۀ خود نداند. که از حد خود تجاوز کند: گفت: اینک این سگ ناخویشتن شناس نیم کافر بوالحسن افشین به حکم آنکه خدمتی پسندیده کرد... از حد اندازه افزون بنواختیم. (تاریخ بیهقی ص 169). پیوسته بکار ساختن مشغول است تا قصد مرو کند و ان شأاﷲ که این مدبر ناخویشتن شناس بدین مراد نرسد. (تاریخ بیهقی ص 445). بر امیر رنج بسیار آمد از این نوخاستگان ناخویشتن شناسان پسران علی تکین. (تاریخ بیهقی ص 504)
